هانیه ساداتهانیه سادات، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

هانیه دختر ناز مامان

یا من اسمه شفا و ذکره دوا

خدایا دلم گرفته خدایا دارم از غصه دق میکنم خدای مهربونم فاطمه عزیزم حال خوبی نداره خودت میدونی چه عذابی میکشه میگن ریه هاش داره از کار می یفته این یعنی اگه یه لحظه ماسک اکسیژنو بردارن .... دیروز ریه شو تخلیه کردن.آخه عفونت کرده و نمیتونه نفس بکشه. فاطمه عزیزم دیگه نمیتونه غذا بخوره. خدایا دیگه نمیتونم تو این وضعیت ببینمش.خواهر عزیزم اونقدر غصه فاطمه رو خورده که جز پوست و استخون چیزی ازش نمونده. از شدت ناراحتی چند روزه غذا نخورده. بابای فاطمه هم کارش شده گریه و زاری. دیروز تو اتاق اونقدر گریه کرد که همه رو به گریه انداخت.فاطمه عزیزم با چشای قشنگش باباشو دنبال میکرد.آخه دخترا عاشق باباشونن.نمیتونن گ...
26 خرداد 1391

بدون عنوان

دختر گلم سلام متاسفانه مدت زیادیه که پست جدید نذاشتم.آخه خیلی گرفتارم.تا یکی دو هفته پیش درگیر انتخاب رشته بودم. از چند روز پیش هم فاطمه مجددا حالش بد شد و الان تو بیمارستان بستری شده . اصلا حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم.حتی تایید کامنتها و سر زدن به خاله های مهربون.دلم واسه همشون تنگ شده. انشاالله تو یه فرصت مناسب می یام و واست مطلب جدید میذارم.   الهی و ربی من لی غیرک ...
25 خرداد 1391

بدون عنوان

عزیز دل مامان سلام. عصر چهارشنبه من و باباجون داشتیم روزنامه میخوندیم که یهو دیدم شما رفتی روی صندلی و بعدش با صورت خوردی زمین.سریع اومدم و بغلت کردم.اما دیدم لب و بینین خونی شده.خیلی ترسیدم.اما سعی کردم نشون ندم تا شما بیشتر از این نترسی. سریع رسوندیمت درمونگاه.دکتر واست رادیولوژی نوشت.بعدش که عکسو دید گفت باید برین پیش متخصص گوش و حلق و بینی.سریع رفتیم مطب دکتر شجاعی.اما منشی سنگدل با وجود اینکه شما رو تو اون وضعیت دید اجازه نداد بریم پیش دکتر.آخه تو اون ساعت مطب همه دکترا شلوغ بود.بعد از کلی گشتن بردیمت پیش یه فوق تخصص.اونم گفت چیزی مشخص نمیشه.اما خدا رو شکر جا به جا نشده. دیروز صبح واست درمونگاهی که دکتر شجاعی میره نوبت گرفتم.چون خ...
5 خرداد 1391
1